باباهای زیرزمینیروز پدر فرصتی است تا به سراغ باباهایی برویم که نه معروف هستند و نه اسم و رسم خاصی، باباهای معمولی که برای یک لقمه نان حلال از جان مایه میگذارند. - خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: تو برو لقمه ای بزن و جون بگیر تا من هم این ها را خالی کنم و بیام، آخه شدت بارش زیاد شده و می ترسم همه جا را آب بگیرد؛ نگاهمو چرخاندم رو این صدا و آدم هایی دور و برم، کسی حواسش به این صدا نبود، اصلا کسی آنها را نمی دید؛ هر کسی در وَرایِ روزمرگی خود غرق بود، از میان رَدِ بخار بساط لبو فروش میدان رد شده و جلو و جلوتر می روم، درست بالای سرش؛ چترم را بسته و می گویم: حاج آقا قشنگی این برف فقط برای عشاق و این آقای لبو فروشه، وگرنه چیزی جز کفش های خیس و سینه پهلو و سُر خوردن وسط خیابان و با کله به زمین افتادن برای ما، هیچ کِیفی نداره، شما هم کارتان به مراتب سخت تر؛ سرش را بلند کرده و از میان دانه های برفی که سریع روی صورتش نشست، نگاهم می کند: آره دیگه، بستگی داره تو کدام موقعیت باشی و به این نعمت خدا نگاه کنی! ولی همین را هم شکر، دنیا با همین چیزها زیباست، رسم دنیا همینه و کاریش نمیشه کرد . سطل پُر از لجن و زباله را خالی کرده و از نو وارد کانال فاضلاب می شود؛ یک پنج دقیقه ای طول می کشد تا دوباره برگردد، دستکش هایش را در آورده و دست کشید روی موهایش؛ می پرسم چند سا برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |