امروز با سعدی : لاابالی چه کند دفتر دانایی راطاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کندنتواند که کند عشق و شکیبایی را دیده را فایده آن است که دلبر بیندور نبیند چه بود فایده بینایی را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوستیا غم دوست خورد یا غم رسوایی را همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوستنه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را من همان روز دل و صبر به یغما دادمکه مقید شدم آن دلبر یغمایی را سرو بگذار که قدی و قیامی داردگو ببین آمدن و رفتن رعنایی را گر برانی نرود ور برود باز آیدناگزیر است مگس دکه حلوایی را بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کسحد همین است سخندانی و زیبایی را سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |