مطالب مرتبط:
وقتیکه میگن طرف،کلاغ را بجای قناری میفروشه/داستان این هندوانه فروشه!!
un12 ، داستان رنج کردها از رژیم بعث در مشهد به روی صحنه رفت
لحظه ورود امیرعبداللهیان به نیویورک/ سردرگمی مرد کت شلوار به دست در فرودگاه
تئاتر un12 ، با داستان رنج کردها از رژیم بعث در مشهد به روی صحنه رفت
قتل مرد جوان با 37 ضربه چاقو به خاطر یک میلیارد
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 31 فروردین 1403 ساعت 13:052024-04-19فرهنگي

آدینه با داستان/ مرد خیلی پیر با بال های خیلی بزرگ


   اتفاق های زندگی همیشه همین طوری می افتند.

می افتند و می مانند و بی که حرفی بزنند و کاری بکنند می اندازند ات وسط یک ماجرای عجیب و خودشان آن گوشه ی حیاط با چشم های خسته و پیرشان فقط نگاه می کنند.

- داستان کوتاهمریم رحمَنی    همه ی زندگی ها بالاخره از یک جایی شروع می شوند، پیش می روند و پیش می روند، یک جاهایی گره هایی می افتد توی شان.

گره هایی بزرگ و پیچ در پیچ که هی بیشتر درهم می تنند و تو گویی حالا حالاها خیال باز شدن ندارند.

اینجا همان جایی ست که یک نویسنده با اشتیاق به آن نگاه می کند و دست هایش را بلاتشبیه مثل مگسی که روی یک شیرینی مثلا کشمشی نشسته باشد، به هم می ساید و یک آخیش از ته دل می گوید و یک.

دو.

سه.

جمله ی اول داستانش را شروع می کند! بقیه ی داستان معمولا خودش می آید، یک جوری خودش را می رساند و هی کلمه پشت کلمه می نشیند و جمله و پاراگراف و صفحه و صفحه و صفحه.

دیگر می ماند هنر نویسنده و ذوق خواننده.

  باقی همه هیچ!  زنی که عرض یک چهارراه را اُریب راه می رود، بی که اصلا به چپ و راست اش و آن همه ماشین که بخاطر عبور خانم سرگیجه گرفته اند وقعی بنهد، قصه ی پر پیچ و خمی است از سرگشتگی.

اگر این زن بی هوا پرت شود جلوی یک ماشین و در کسری از ثانیه کارش تمام شود چه! باید ببینی چه کسی و چرا پرتش کرده! آن وقت شاید اصلا حتی دلت هم برایش بسوزد.


برچسب ها: داستان - صفحه - هایی - زندگی - روند - کلمه - شروع
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ مرد خیلی پیر با بال های خیلی بزرگ

آدینه با داستان/ مرد خیلی پیر با بال های خیلی بزرگ