روایتی از شبی که برنگشتی...در حالی که در بین جمعیت قدم میزنم آن شب یلداوار و طولانی را مرور می کنم. - ایسنا/همدان در حالی که در بین جمعیت قدم میزنم آن شب یلداوار و طولانی را مرور می کنم. اگر بخواهم در یک کلمه واقعیت را بگویم در مخیله ام هم نمی گنجید حتی آسیب دیده باشند چه برسد به شهادت و. به اولین خبری که شنیدم فکر می کنم، بالگرد حامل رییس جمهور و همراهانش مجبور به فرود سخت شده اند؛ نگران شده ام اما نه آنقدر. جمله ای که گفتم همین بود خب پیدایش می کنند. تیم او مجهز به بهترین سیستم های ارتباطی است. خبر بعدی عجیب تر است، سیگنالی از بالگرد و سرتیم حفاظت نیز دریافت نمی شود، محل فرود نامشخص است. باخبرهای مبهم و ضد و نقیض و گذر ساعات استرس بیشتری بر وجودم غلبه می کند؛ اما هنوز باور دارم او زنده است و منتظر. ساعت 1:20 بامداد است و مرور ساعت شهادت حاج قاسم دلشوره ای به جانم انداخته، با خودم می گویم اگر بعد از این دقایق خبری نشود، یعنی آقای رییسی حالش خوب است. انگار دارم خود را امید می دهم به هرچیزی. از لحظات ابتدایی شب، سناریویی در ذهنم نقش بسته که قاب تلویزیون خبر پیدا شدنشان را می دهد و صحنه ای که پتویی بر دوششان انداخته و آنها را به سمت آمبولانس ها همراهی می کنند. برچسب ها: بالگرد - طولانی - مرور - شهادت - جمعیت - رییس جمهور - آسیب دیده |
آخرین اخبار سرویس: |