سیندرلا در ویتنام؛ معرفی رمان عاشق اثر مارگریت دوراسهر شبی مشخصه خاصی داشت، هر شبی انگار برای زمانِ دوام خودش رقم خورده بود. تنها صدا در شب، صدای سگ های بیابان بود که مرموز می لاییدند، روستا به روستا با زوزه جوابِ هم را می دادند تا تمامی زمان و فضای شب را به زوال بکشند. - هر شبی مشخصه خاصی داشت، هر شبی انگار برای زمانِ دوام خودش رقم خورده بود. تنها صدا در شب، صدای سگ های بیابان بود که مرموز می لاییدند، روستا به روستا با زوزه جوابِ هم را می دادند تا تمامی زمان و فضای شب را به زوال بکشند. عصر ایران؛ جواد لگزیان - دخترک پانزده ساله فرانسوی که در سایگون به دنیا آمده است به هنگام گذر از رود مکونگ، سوار بر کرجی متوجه نگاه مردی از داخل ماشین لیموزین سیاهرنگ می شود. مرد چینی است، از معدود ثروتمندان چین و صاحب یک سلسله مسکونی های مستعمراتی. دخترک از آن پس برای رفتن به مدرسه شبانه روزی سوار لیموزین می شود و برای صرف شام به مجلل ترین رستوران های شهر می رود اما سیندرلای داستان عاشق، شاد و خوشبخت نیست و مبتلاست به اندوه: دچار اندوهی شده ام که انتظارش را می کشیدم، اندوهی که ریشه اش در خود من است. راستش، من همیشه غمگین بوده ام. این غمگینی را حتی در عکس های دوران کودکیم هم می بینم، این اندوه، این همیشه آشنا را من همواره در خود داشته ام. برچسب ها: روستا - زمان - لیموزین - بیابان - دخترک - مرموز - معرفی رمان |
آخرین اخبار سرویس: |