خانه های ما/گزارش مکتوببرف که می بارد، یاد روزهای کودکی ام می افتم. روزهایی که شال و کلاه می کردیم و با بچه های همسایه آدم برفی درست می کردیم و بچه هایی که هنر درست کردن آدم برفی را بیشتر می دانستند به کوچکترها هم یاد می دادند. - مرکز البرز؛ گاهی پدر و مادرها هم به کمک مان می آمدند و آن روز شیرین تر می شد. البته پدرها بیشتر روی پشت بام بودند و برف پارو می کردند و چه بسیار اتفاق افتاده بود که پشت بام همسایه را هم پارو می کردند، آخر آنها پیر بودند و پارو کردن برایشان سخت بود. مادرها هم دنیایی از دلگرمی بودند، چای داغ و شلغم و لبوی داغ هم دستپخت آنها بود. چرا دیگر آن روزها تکرار نمی شود؟ با اینکه در همان محل و کوچه زندگی می کنم و هستند تعدادی از بچه های آن موقع که حالا برای خودشان مردی شده اند اما حتی رمق یک سلام و احوالپرسی گرم هم دیده نمی شود. لذت بردن بچه ها از چنان روزهایی خوشایند است اما حال که پا به سن گذاشته ام دوست دارم که نقش پدرم را در آن روزها بازی کنم. اما چه شده که دیگر شرایط برای آن سبک زندگی فراهم نیست؟ تغییر سبک زندگی در سایه ی تغییر معماری آن روزها در محله ما خانه ها بیشتر یک طبقه بوند، همه حیاط داشتند. اگر چه جمعیت کوچه کم بود بود اما همه همدیگر را می شناختند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |