وقتی تراکتور به «جنگ با کرونا» می رودجنگ با کرونا در روستای «رزینی» نهاوند با حضور جوانان آن ادامه دارد، آن هم با تراکتور و سمپاش کولی و امکانات محلی. - خبرگزاری فارس ـ همدان؛ ساعت 12 شب است، روستا در سکوت فرو رفته، هرازگاهی صدای پرندگان شبانگاهی و جیرجیرک ها به گوش می رسد. ناگهان سکوت نیمه شب با صدای قدم های چند نفر شکسته می شود، چند جوان باری بر دوش گرفته اند و آهسته در کوچه های روستا قدم می زنند و آرام با هم صحبت می کنند، صدای سوتی شنیده می شود، یک نفر با عجله و نفس نفس زنان به سمت آنها می دود. بقیه می ایستند، چند نفری اخم می کنند و بقیه متعجب اند. احمد رو به مهدی می کند و می گوید این مقداد چشه؟ انگار نه انگار دیروقته، چرا این قدر سر و صدا می کنه؟ . ـ علی: انگار دلخوره منتظرش نشدیم. ـ احمد: ما که بهش زنگ زدیم گوشیش خاموش بود. مقداد به آنها نزدیکی می شود. احمد رو به مقداد: چته نصفه شبی کل روستا رو گذاشتی روی سرت؟ نمی گی مردم خوابند؟! مقداد با دلخوری: تقصیر شماست، مگه قرار نبود منتظر من بمونید؟ مهدی: ما بهت زنگ زدیم اما گوشیت خاموش بود، گفتیم شاید نمی خوای بیای یا کاری واست پیش اومده! مقداد: به نظرت من کار و زندگی ام رو تو شهر ول کردم اومدم اینجا که نیام کمک؟! خودم خواستم باشم تا آخرشم هستم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |