دیواری از کرونا بین پرستار بی تاب و دخترش آتناپدرش گاه و بیگاه هست و مادرش به ظاهر چندان دور نیست و گویا در طبقه پایین همان ساختمان و در حصر کرونا قرار دارد اما با این وجود زجره های آتنا، تراژدی تلخ دلتنگی برای آغوش مادر را تا پاسی از شب به گوش اهالی خانه و حتی محله می رساند. انگار تنها آرامش بخش دل بیقرارش این شورابه هاست و هیچ چیزی جز دست های پاک و آغوش بی منت و گرم مادر، ساکت اش نمی کند؛ این صدا در سکوت شبانگاهی تا چند خانه آن طرف تر هم شنیده می شود و طبیعتا مادر محصورش در طبقه پایین ساختمان را هم بی نصیب نمی گذارد. همزمان صدای همسایه دیواربه دیوار که میهمانانش را بدرقه می کند، سکوت محله را در هم می شکند و بی تابی های یک مادر مبتلا به کووید - 19 برای دیدن و نوازش دخترش را با هلهله های بدرقه در هم می آمیزد تا یکی از رسم های تلخ و شیرین این روزگار در ذهن تداعی شود. کمی بعد و با خاموشی چراغ اتاق آتنا، خیال مادر بی تاب آسوده می شود و به امید نگاهی دیگر از پشت پنجره در طلوعی دیگر می ایستد تا خاطره شادمانی های دوران کودکی آتنا را مرور کند اما در یک لحظه همه رویاهایش با سرفه های پی در پی در هم می شکند. هرچند فاصله حریف خاطره نمی شود و بار دیگر به یاد شب های سردی که با لبخندهای دخترش گرم می شد، در آسمان خیال غوطه ور می گردد و برای بار صدم فیلم های کودکی آتنا را به تماشا می نشیند؛ فیلم ه برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |