توسل به معصومین (ع) در آخرین لحظه لحظه اسارتلحظه های دشواری بود. آخرین دقایق حضور در غربت اسارت. لحظه هایی که در دل به معصومین متوسل می شدیم که اتفاقی نیفتد و به سلامت از مرز عبور کنیم. ساعتی گذشت و سرانجام از آن سوی مرز نیروهای ایرانی پدیدار شدند. - لحظه های دشواری بود. آخرین دقایق حضور در غربت اسارت. لحظه هایی که در دل به معصومین متوسل می شدیم که اتفاقی نیفتد و به سلامت از مرز عبور کنیم. ساعتی گذشت و سرانجام از آن سوی مرز نیروهای ایرانی پدیدار شدند. گروه صلیب سرخ هم آمدند. ناگهان یکی از نیروهای ایرانی با دیدن اسرا تکبیر گفت. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، کتاب خداحافظ آقای رییس خاطرات دوران اسارت علی علیدوستی ملقب به علی قزوینی است که اوایل جنگ در حالی که 19 سال بیشتر سن نداشت و طلبه بود به اسارت درآمد. او در خاطره ای در این اثر پیرامون بازگشت به میهن روایت میکند: هنگام بازگشت به میهن باز هم اهالی بغداد در صف هایی تا خارج از شهر ایستاده بودند ولی این بار خبری از آب دهان انداختن و لنگه کفش و میوه گندیده پرت کردن نبود. بلکه با اشاره های محبت آمیز ما را بدرقه می کردند. چه اتفاقی رخ داده بود، این ها مگر همان مردم نبودند؟ شاید آن ها هم از جنگ هشت ساله به ستوه آمده بودند. شاید عزیز اسیری در ایران داشتند که چشم انتظار بازگشتش بودند به این امید که رفتن ما بازگشت آن ها را سرعت می بخشد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |