مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 27 مرداد 1399 ساعت 06:002020-08-17بين الملل

یک خاطره از اسارت


وقتی که یک اسیر را از اتاق بازجویی بیرون می آوردند، از دیدن سر و وضع او، دل سنگ هم برایش می سوخت، گاهی دهان و صورت و پا و چند جای تنش مجروح و خونین بود.

- وقتی که یک اسیر را از اتاق بازجویی بیرون می آوردند، از دیدن سر و وضع او، دل سنگ هم برایش می سوخت، گاهی دهان و صورت و پا و چند جای تنش مجروح و خونین بود.

به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، آزاده محمدجواد سالاریان از اسرای کمپ10 رمادی است.

وی در یکی از خاطرات خود روایت می کند: تا ظرفیت اردوگاه ما کامل بشود، هر از گاهی اسرای جدیدی می آوردند.

من باید از اولین لحظه ورود آنها تا زمان استقرارشان پا به پای سروان نامفید و عبدالقادر می رفتم.

چون خیلی از اسیران را مستقیم از منطقه به اردوگاه می آوردند، یک بار مأموران ویژه­ای از استخبارات عراق آمدند و شیوه های مختلف شکنجه و حرف کشیدن را به سروان نامفید و نیروهای ویژه­اش آموزش دادند.

مثلاً یک برنامه به برنامه های قبلی اضافه شده بود، این بود که وقتی اسرا را از کوچه­ های مرگ عبور می دادند آنها را وا می داشتند که دور تا دور محوطه بدوند تا مأموران عراقی هم با ضربات کابل و شلاق همراهی­شان کنند.

یا برای وارد کردن شوک الکتریکی، علاوه بر اینکه گیره­ های مخصوص به گوش ­ها می زدند، گاهی آنها را به بیضه­ ها وصل می ­کردند که کمترین اثرش، ادرار غیر ارادی، به صورت قطره­ای بو


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

یک خاطره از اسارت

یک خاطره از اسارت