شکرانه ای به وسعت قلب یک مادرِ گیلانی/ روایتی از تنهایی یک شیرزن در مرتفع ترین آبشار گیلانجوان ناز قصه من اصلاً دلش نمی خواست در هیاهوی شهر زندگی کند و صدای پرندگان و نبض آبشار ویسادار را رها کند و از دامان کوه و خلوت جنگل دل بکند، به دنیای دل تنگی ها و زخم زبان ها سفر کند. - به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرگزاری فارس از رشت، همیشه گمان می کردم خبرنگاری یعنی صدای مردم بودن، یعنی غم، درد و مشکلات مردم را فریاد زدن و دویدن برای یافتن راهی برای حل معضلات و مشکلات مردم، هرچه این امر شیرین و درست است اما می توان رفته رفته با گذر زمان و کسب تجربه معانی دیگری نیز به این شغل جذاب و دوست داشتنی و البته پر از سختی و هیاهو اضافه کرد. ما همیشه سعی می کنیم دردها را بگوییم و چاره اندیشی کنیم، سعی می کنیم کمبودها را به گوش مسؤولان برسانیم و راهی بیابیم، این بار اما تجربه ای تازه داشتم و درسی نو، از قناعت، از سخت کوشی و رضایت. چندی پیش به شهرستان رضوانشهر سفر کردم، این شهرستان در بین سواحل دریای خزر و رشته کوه های تالش قرار دارد و از دو بخش جلگه ای و کوهستانی تشکیل شده، رضوانشهر از شمال به دریای خزر و شهرستان طوالش، از غرب به شهرستان خلخال، از جنوب به شهرستان های صومعه سرا و بندر انزلی هم جوار است. البته مقصد من آبشار ویسادار بود، بااینکه منطقه پره سر و آبشار ویسادار از مناطق زیبای گردشگری گیلان و حتی ایران است تاکنون به این منطقه نرفته بودم، بنابر برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |