مطالب مرتبط:
مادری که «یوکابد» شد و سمیه اش را به رود انداخت
انتخابات جمهوری آذربایجان آغاز شد / علی اف رای خود را در خانکندی به صندوق انداخت
پست اینستاگرامی نفس بازغی طوفان به راه انداخت | دل تنگی نفس بازغی از جدایی پدر و مادرش اشک همه را در آورد
به خانه مجردی او رفتم و سه روز او من را روی تخت انداخت و ...
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
چهارشنبه، 18 بهمن 1402 ساعت 16:412024-02-07حوادث

مادری که «یوکابد» شد و سمیه اش را به رود انداخت


خبرگزاری فارس - تهران؛ راضیه السادات طهرانی: درد مثل حیوان درنده ای حمله کرده بود به همه جای بدنش.

می آمد که بلند شود، زیر پایش خالی می شد.

بچه ی توی شکمش انگار که جا کم آورده باشد به سختی تکان می خورد.

به سمت در رفت.

پاهایش همراهی نمی کردند.

یک جورهایی می کشیدشان روی زمین.

احمدآقا خودش را رساند و دستش را انداخت زیربغلش: مهرالسادات یواش بیا.

آهان.

آفرین.

زنگ زدم شهربانی ماشین فرستاده، دم دره.

آفرین.

یواش قطره های عرق از کنار پیشانی مهری می آمد تا پایین.

چشمانش را انگار دوتا هندوانه وصل کرده باشند: شهربانی؟ واسه چی؟ احمدآقا دست دیگرش را گذاشت توی دستان مهری تا وزنش را کمی سبک کند: هرکی بیاد بیرون سلاخیش می کنن.

پرنده تو خیابون پر نمی زنه.

می خواستیم همین طوری بریم که نمی ذاشتن پامون به اونور خیابون برسه.

بیمارستان که بماند.

بعدهم صدایش را زندانی کرد توی دهانش: بی پدرمادرا.

بی .

پاهای مهری روی زمینِ صاف نبود، یکی در میان یک مرتبه خم می شد.

پله ها را هرجوری بود آمد پایین.

به ماشین شهربانی که رسید انگار انداخته باشندنش توی تنور آتش.

احمدآقا در را باز کرد و مهری خودش را انداخت روی صندلی.

دو تا مرد جلو نشسته بودند.

یکیشان لباس آبی تنش بود و آن یکی لباس شخصی .


برچسب ها: شهربانی - خبرگزاری فارس - بیمارستان - مهری - خبرگزاری - هندوانه - همراهی
آخرین اخبار سرویس:

مادری که «یوکابد» شد و سمیه اش را به رود انداخت

مادری که «یوکابد» شد و سمیه اش را به رود انداخت